سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، گنج بزرگی است که فنا نمی پذیرد . [امام علی علیه السلام]
دخترک
 
یکی از تبار خزون

وقتی که برگی روزمین می افته

حس می کنم گریه ی بی صداشو

حس می کنم چی می گذره تو قلبش

وقتی می بینه مرگ لحظه هاشو

آخه منم یه برگ خشک وزردم

که بی صدا یه عمره گریه کردم

وقتی باچشمام می بینم که یک برگ

سیلی بی جا می خوره از تگرگ

پا می زاره خزون به باغ دلم

باز کلاغا سر می دن آواز مرگ

یخ می زنه تو سینه قلب خونم

آخه من از تبار این خزونم

وقتی که پر پرمی شه گل تو گلدون

 خالیه از کبوترا آسمون

حباب بغضم تو گلو میشکنه

ابرچشام دوباره می شه بارون

کبوتر دلم به فکر کوچ

 برای من زندگی سرد و پوچ


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/7/25:: 1:34 صبح     |     () نظر