تمام آرزوهايم زماني سبز مي گردد
که تو يک شب بگويي دوستت دارم
تو مي داني ،غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست
و من امشب قسم خوردم تو را هر گز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست
قدم بگذار توي کوچه هاي قلب ويرانم
بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم راند
دعا کن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم