[ و چون زیاد بن ابیه را به جاى عبد اللّه پسر عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حکومت داد ، در گفتارى دراز که او را از گرفتن خراج پیش از رسیدن وقت آن نهى فرمود گفت : ] کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگى وادارد و بیدادگرى شمشیر را در میان آرد . [نهج البلاغه]
دخترک
 
باور نکردم

در کار عشق ما همیشه اما بود

بی جانی ریشه از ساقه  پیدا بود

 

 

آن شب که گفتی باورم کن باتو می مانم

 دلواپسی های من از صبح فردا بود

 

آن شب که گفتی  با تو هستم تا که  دنیا هست

باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود

 

در عمق دریا هرگز یک قطره پیدا نیست

 پایان عشق ما پایان دنیا نیست

 

مثل  زلال اب من باورت کردم

 مینای یک رنگی در ساغرت کردم

 

سلطان قلب خود  تاج سرت کردم

در چشم دل  پاکان هی در برت کردم

 

آن شب که گفتی باورم کن با تو می مانم 

   دلواپسی های من از  صبح فردا بود

 

آن شب که گفتی  با تو هستم تا که  دنیا هست

 باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 90/9/22:: 9:48 عصر     |     () نظر