[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]
دخترک
 
مشتاق تر از من برای ..

وقتی رسید هر دو مون طوفان زده بودیم گفت دوستت دارم
دلم لرزید دچار یه حس عجیب شدم  یه حس عجیب که همهءحس های خوب وبد دنیا رو یک جا در خودش داره همه ءدوست داشتن ها  همهء امید ها همهءترس ها و حسرت ها رو یه حس عجیب که بهش می گن .......
دلم رو به اسمش سند زدم هر چی داشتم هر چی بودم شدم یه مشت خاک برای زیر پاش !!!!!!!!

گفت :بیا عاشق بشیم ترس خودنمایی کرد گفت :بیا بچه بشیم اون حس عجیب و قشنگ پاک و پاک شد گفت :بیا بچگی کنیم صادق شد گفت :.......
اما امروز منم و یه دنیا تنهایی و همون حس قشنگ  ویه صندوقچه خاطره منم و یه دنیا حسرت و خنده های تلخ عقربه های ساعت و
هفت اسمون دلتنگی سوال


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/5/3:: 11:16 عصر     |     () نظر