سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امّا حقّ شما برمن . . . این است که به شما بیاموزم تا نادانی نکنید و ادب آموزمتا بدانید . [امام علی علیه السلام]
دخترک
 
فقط می روم

1000 تومن? اصلا حالی از ما نمی پرسی ?دربست?!!!!!!!!!؟؟

فقط صداهارو می شنوم راه می رم و توخودم گریه میکنم به کجا باید برسم نمی دونم راه روفراموش کردم بی هدف قدم برمیدارم نگاه سنگین عابران رواحساس می کنم ولی همچنان بی هدف ومقصد پیش می رم حالا باز پشت اون پنجره کوچیک با اون توری کهنه و میله های مختشم پنجره ای که به کوچه ای تنگ و تنها مثل دل من باز می شه وتنها رهگذرو مهمونش همون برگ های هزاررنگ خزون دیده هستند صدای بارون همچنان به تارهای دلم چنگ می زنه زمزمه می کنه  تو کدوم دستگاه می زنه نمی دونم نه غمه نه شادی مبهوتم می کنه ایستادم و گوش میدم سوز گزنده باد به بازوهام شلاق می زنه ومنو یاد خاطره های بدم میندازه بازوهام رومیون دستام میگیرم وخودم رو به صدای بارون که خاطره های بدم رو پاکن فراموشی می کشه میسپارم قاب پنجره منو به دنیای دیگه ای می بره هر چند که روبروم هیچ منظره ای نیست به جزدیواره کهنه یه ساختمان ویرون مثل کالبد من که پیشونی دیوارش از نوازش بارون عرق شرم گرفته واین پیکرکهنه پوسیده به تلافی مهمون نا خونده هر از چند گاه کوچه گاهی آجری از نفرتش رو نثار کوچه و مهمانش می کنه بو می کشم بوی خاک بارون خورده بوی تعفن غصه وانگل های غم و نکبت درونم رو پنهان می کنه کرم های کینه و تنهایی آرام آرام در قلبم می لولندومن هیچ پادزهری غیر ازگریه برایشان سراغ ندارم مرحمی از اشک می سازم تا وجودم را آلودتر از این که هست نکنند وگاهی به التماس و تمنا دست به سوی آسمان می گیرم که باران با لطافت وپاکی اش تن خسته و رنجورو آلوده ام را جــــلا دهــــد وآسمان سخاوتمندانه امـــــــروز لبـــــریـزم کـرد از جـــام عاطـفـه ای کــــــه در کـــسی حتــــی بهـــتــرینـم نـدیـدم .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 87/9/6:: 10:7 عصر     |     () نظر