[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
دخترک
 
من از این دوری او می ترسم

من در این ثانیه ها سرگردان

 

و به دنبال وجودی مبهم

 

همه ی هستی خود می بازم

 

همه ی چشم امیدم به کسی است

 

ولی انگار که او رفته و باز

 

 من در این شهر تک و تنهایم

 

من از این فاصله ها بیزارم

 

 من از این دوری او می ترسم

 

من از این حس غریب پاییز

 

از همه ثانیه ها میترسم

 

دل من سخت شکستست و کسی

 

دیرگاهی است که از کلبه ی غم دیده ی من یاد نکرد

 

دیرگاهی است که حتی باران

 

از لب تشنه ی من یاد نکرد

 

ولی افسوس هنوز...

 

ولی افسوس هنوز

 

در همین سینه ی من

 

دلی از عشق کسی می لرزد

 

دلی از دوریه او میگرید

 

همچنان می نالد ...

 

به خدا این دل من از همین فاصله ها لرزان است

 

از همه بی کسی ها لبریزو از همه خاطر ها دلتنگ است

 

پس چرا هیچ کسی یادی از این دل غم دیده ی دلتنگ نکرد؟

 

پس چرا هیچ دلی به هوای تپشی صبر نکرد؟؟

 

به خدا اهل زمین این خدا بود که این سینه پر از سنگ نکرد


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 89/9/11:: 10:54 عصر     |     () نظر