سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزرگى آفریننده در اندیشه‏ات ، آفریده را خرد مى‏نمایاند در دیده‏ات . [نهج البلاغه]
دخترک
 
عاشق شدن

وقتی دل ها سنگ و گل  عاشق شدن بی حاصله


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/16:: 8:10 عصر     |     () نظر
 
جاده زندگی

 

تو عبور از جاده ی بی کسی ناامیدانه حرکت می کنی

اسم جاده روشه می دونی که تنهایی و بی سر پناه

فقط انتهای جاده یه روزنه هست به اسم امید می خوای به اون برسی

این سفر رو خیلی ها شروع کردن می بینی که توی راه خیلی ها از پا افتادن

اما می خوای بری به سر منزل مقصود برسی ایمان داری اعتقاد داری اما

باور هم داری که برای رفتن برای رسیدن به چیزی هایی نیاز داری

که هنوز تو کوله بارت نیست حرکت کن همه ی اون چیزی هایی که

 لازم داری خودشو ن یه جا یی اگه لایق باشی می ان سراغت این کلام پیر و

درویش عارف این سرزمین بود اغاز کردم حرکت کردم تا  اینکه دیدم دیگه یارای حرکتم نیست

اینجا بود که به یه خسته رسیدم از اینکه به حرف درویش گوش کرده بودم ناراحت بودم

این خسته چطور می تونست منو یاری کنه وقتی خودش نیاز به کمک داشت

اما حالا من همراه اون خسته ما شدیم منه خسته شدم منه عاشق اون خسته هم

شده معشوق شده معنی عشق یکی که تند باد سرنوشت رو خوب درک کرده  خوب

بلده چطور باید از سختی ها بگذره حتی با پای پیاده  .

با پای پیاده هم می شه عبور کردبه شرط اینکه دله عاشق داشته باشی

 

تو محراب دل ما تو ئی تو مرشد و پیر


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/14:: 7:38 صبح     |     () نظر
 
تقدیر

 

 

نمی دانم اینبار تقدیر برایم چه خوابی دیده است

اما

اینبار می خوام جادوگر زمان را به بند کشم

می خواهم جاودانه وفا کنم ووفا بینم خسته ام از بی کسی ها و

بی پناهی ها از چشم انتظاری ها امده ام تا اینبار هر روز را با امید دادن

سلامی با پا سخ شروع کنم اینبار می خواهم دیاری را بیابم که حسرت در ان معنی نداشته باشد  می خواهم عاشق شوم پروانه وار  وفادار بمانم همچون شمع بدونه واهمه از سوختن  شعله را می خواهم پس بی ریا می سوزم کمکم کنید

اینبار امده ام عنان قلم تقدیر را به دست گیرم  می خواهم من اینبار سرنوشت را رقم بزنم  من خسته ام از نا مهربانی ها  می خوام ارابه ی زمان را به سرزمین امید ها هدایت کنم تا ابدیت در مجمع دیوانگان اردوزندم و رسم محبت بیاموزم ..

می توانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/11:: 12:44 عصر     |     () نظر
 
باش

 

پس از ان غروب رفتن اولین طلوع من باش

من رسیدم روبه اخرتوبیا شروع من باش

شب از قصه جدا کن چکه کن رو باور من

خط بکش روجا  ی پای گریه های اخر من

خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش

   خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگی باش

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/10:: 10:52 صبح     |     () نظر
 
بی بی فاطمه

 

 

 بی بی فاطمه من چی بگم خودت می دونی چقدر دلم تنگه

خودت می دنی  چقدر محتاجم  منه کمترین هم بهت نیاز دارم

به دادم برس بی بی خیلی خستم ارومم کن کمکم کن دستمو بگیر

دیگه تنهایی داره نابودم می کنه مثل همیشه پناه بی  پناهیم و کس

بی کسی هام باش دستم به دامنت  بی بی جون  قربون پهلوی شکستت

چرا دوست نداشتی بیایم زیارتت بی بی جون دل تنگی هامونو به کی  بگیم

مگه ما کی رو داریم . بی بی مرضیه خیلی ها دلشون تنگه خیلی ها دارن هر

می شکنن ام ابیها به فریاد دلامون برس .

خدا یا تورو قسم به عصمت و پاکی مادرم زهرا (س) به فر یاد دل درد مندا برس به

فریاد دل منم برسی به هیچ جای این دنیای بزرگت بر نمی خوره

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/8:: 11:17 عصر     |     () نظر
 
یادت

 

دیروز  بازم به یادت کلی گریه کردم  شاید باور نکنی عزیز ترینم اما عاشقت بودم وهستم

گفته بودم برات تا پای جونم برای دلتنگی هات سنگ صبورم  رفتی بی بهونه چرا فقط خدا

می دونه گفتی اگه بمونم بازنده ای  ازت خواستم تا بمونی گفتم  بهت گفتم با رفتنت بازندم گفتم

بزار کنارت بمونم تا برنده باشم بهت التماس کردم  بزاری برای یه بارم که شده من تو قمار زندگی

برنده باشم اما رفتی ... با رفتنت شکستم   جفاکردی اما به امید وفای دوبارت موندم  و هرروز با تکرار خاطره هام  شکستم  امروز امشب هر ساعت به این فکر کردم  می کنم چرا منو نخواستی من هیچی ازت

نخواسته بودم هیچی نمی خواستم فقط می خواستم همرات باشم تا همراه واقعی تو پیدا کنی  یادته بهم می گفتی

دیونه  چرا نخواستی دیونت بمونم  . 

 

رفتی تا دیونت  بمیره و بشکنه امید وارم هیچ وقت نشکنی  ولی کاش  یکی بود یکی بیاد بگه گناهم چی بود

جز اینکه شادی تو می خواستم ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

به یاد تو و برای کسی که می دونم دلی شکسته داره


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/3/8:: 11:2 عصر     |     () نظر
 
تو

 

روزهایی را که مثلث من وتو درس میانه ی کلام را تا بی نهایت امتداد می داد  وتو در تشریح زندگی شعاع امید را از مرکز وجود رسم می کردی ومحیطی به وسعت تمام افعال پدید می اوردی تو فضای صحن امروز زمان را  عمود بر لبخند  می کشیدی و مساحت کل هستی را در کلام دوستی مختصر  می کردی تواینده را  در صفحات متنافر فردا معنا می بخشیدی و صبح را  در تجزیه مجذور قلبها به خنده وامی داشتی و من چون شاگردی تیز هوش مسئله ی رویا های ناممکن را در دفتر اتحاد با جدولی از امید حل می کردم  می گفتی و من باور نمی کردم که روزی دستگاه تقدیر  ترکیب ما را از هم جدا کند  و تو ازادانه از محلول اشباع شده وجود بگریزی ومن در ان بمانم این را هیچگاه باور نمی کردم ای مفعول فعل اشک ای مدرس مدرسه ی عشق ای تاریخ روزهای خوب تو رفتی و من هنوز با بهترین ها به یادت می اورم  تو رفتی و من اکنون  خطی تنها در بی کرانه ی سخنم اما می دانم که روزی با تو زوایای مثلث دوستی را به هم متصل می کنیم و دوباره محیطی به وسعت تمام افعال پدید می اوریم  و تو برایم خواهی گفت که دو خط  غم و زندگی هیچ گاه همدیگر را قطع نخواهند کرد  وتا بی نهایت در کنار هم  امتداد می یابند  وتو خواهی گفت که معادله زندگی را  در دستگاه تقدیر  می توان چه اسان فهمید  و من در خلا ء نبودنت سر گشته تر از حبابم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/2/25:: 1:1 عصر     |     () نظر
 
عشق

سخن از عشق می گویم

 چو خوشتر کلمه ای یا رب که خلا قش تو باشی

ولی یارب تو می دانی که انسان های بی وجدان

چو گرگی صورت انان

برای خون مظلومان

چه در ظاهر چه در پنهان

زهر کاری دریغ وکوتهی

هر گز نمی دارند

پس این عشق  و صداقت را بگو من با چه کس گویم ؟

مگر در سنگ خارا اه اثر دارد ؟

مگر یک فرد نابینا طبیعت را نظر دارد؟

مگر در بین ما  عصیانگری هم تیشه ای برنده تر دارد ؟

اگر دارد نباید ریشه ها را از سر اندازد

بلی انجا که طفلی  بهر نانی چشم تر دارد

 واو پیراهن کهنهء مال پدر دارد

نباید عشق را  تفسیر بنماییم

زنم مهر خموشی بر لب و از عشق بگریزم

 خوشا بر حال وی سوزم  که ان خود عشق می باشد

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/2/25:: 1:0 عصر     |     () نظر
 
محبت

انجا که محبت است تیرگی و نفاق نیست فریب و دوروغ نیست  محبت چراغی است  که تا ریکی  را به روشنی بدل می کند  و عاملی است که دلها را نرم و زندگی را  گرم و بیماری را صحت  و قهر را اشتی  و دشمنی ها را به دوستی  و تاریکی ها را به نور گاخن را به گلشن  و دیو را به حوری  مبدل می کند  در خرمن کائنات   کردیم نگاه یک دانه محبت است و باقی همه  گاه


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/2/25:: 12:56 عصر     |     () نظر
 
معلم

 

  خانم اجازه ؟

 

خانم سمیرا دفتر منو برداشته نمی ده .

خانم مینا مو های منو کشید

خانم چرا شما زهرا رو خیلی دوست دارین ؟مارو دوست ندارین

و در میان تمام غوغا های  بچگانه ی ما  فقط لبخندت بود که پاسخگو ی دلتنگی ها و دعوا های کو دکانما ن بود

امروز در گذر ثانیه ها ی کبود  و در انجا که کودکی ها را گم کردم به یاد اولین

کلامت افتادم اب یعنی پاک بی ریا زلال

تکرار کنید بچه ها اب و من همچنان به دنبال زلالی اب می گرد

دوستت داشتم بی نهایت  چون مهربانی  را ارزانی می کردی

و من تشنه ی محبت بودم 

امروز امده ام تا بر چین دستانت که هر کدام رمز عبور یک عمر یک عمر پر تجربه است بوسه بزنم  بهانه ای یافته ام تا با تو سخن بگویم

 

روزت مبارک  معلم عزیزم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/2/13:: 4:52 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >