سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خرسندى مالى است که پایان نیابد [ و بعضى این گفته را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند . ] [نهج البلاغه]
دخترک
 
خاطره ها

خاطره ها بد یا خوب هیچ وقت فراموش نمی شن اون کسایی هم که می گن من اونارو فراموش کردم اگه بتونی قلبشوت یا ذهنشون رو ببینی می تونی تمام خاطراتش رو حتی خاک گرفته تو یه کنج پیدا کنی 

دی ماه هم تموم شد دی ماه خاکستری برام  سرشار از بغض بود بغض یعنی نتونی جلوی هجوم اشکت رو بگیری و روون بشه بغض یعنی یه چیزی ته گلوت گنده بشه و راه نفست رو هم ببنده 

دی ماه امسال هم برای من هم برای جامعه یه دی ماه خشن بود 

من و خونوادم  دیگه نداشتن یکی دیگه از اعضای خونواده رو تجربه کردیم و جای خالیش تا ابد برامون دردناکه و این قصه ایه که هیچ کاری نمی شه براش کرد تا پایانه خوشی داشته باشه  

کلاه قرمزی بی مادر شد شاید از نظر خیلی اندوه من برای بی مادر شدن یه عروسک خنده دار باشه ولی مادر کلاه قرمزی با جون دادن به اون عروسک خااااطره ها برای من و هم سن و سالام ساخته بود روحش قرین رحمت و آرامش 

 و امروز ساختمانی تو تهران سوخت و آوار شد که به جرات می شه گفت مردانی رو در دل آوارش اسیر کرده که خود کلمه شجاعت در حضورشون کم می اره  تسلیت به خونواده هایی که عزیزشون رو از دست دادن مسلما دردی ازشون درمان نمی کنه ولی شاید تسلی خاطرشون باشه 

 به امید داشتن روزهای خوب و پر از شادی  

یک بهمن نود و پنج تهران (منیریه )


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 95/11/1:: 2:30 عصر     |     () نظر
 
سفر

تعطیلاته 

برگشتم به شهر خسته ام 

تجدید دیدار با خانواده و دوستان مهربونم  

و شهری که برام یاد اور هیچ خاطره ی خاصی نیست  : )


دخترک 

10آذر 95



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 95/9/10:: 10:26 عصر     |     () نظر
 
سلام خدا

چند روزی بود حالم گرفته بود از یه سری مشکلات که تو زندگی همه هست  

نمیدونم چرا و چطور ولی نشستم و بلند بلند باخدا حرف زدم انگار  انگار نشسته همین جا روبروم و به قول یکی با من چای می نوشه طلبکار شدم گریه کردم و حرف زدم 

امروز یه اتفاقی افتاد که حس کردم خدا یکی زد پس کله ام یا یه جوری گفت بیا بردار اینم چیزی که میخواستی کوفتت بشه :) 

هیچی دیگه گاهی بلند بلند حرف بزنید باهاش جواب میده 

تهران ونک ملاصدرا 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 95/9/5:: 12:6 صبح     |     () نظر
 
یاداشت های یه مهاجر قسمت یک

برف هفت سالگی رو به خاطر صدای بابا دوست داشتم :

پاشو ببین چه برفی اومده 

برف ده سالگی رو به خاطر آدم برفی هاش 

برف چهارده سالگی رو به خاطر اخبار تعطیلی هاش 

برف هیجده سالگی رو درست یادم نیست :)

برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهام

اما برف امروز سرد بود فقط سرد 

اون سالها رو به اسمون می کردم تا خنکی برف رو روی گرمی گونه هام حس کنم

 تا شرم اب شدنش روی گونه هام رو لمس کنم 

اما امروز  سر به زیر تند و عصبی دویدم تا به مقصد برسم 

حیف برف امروز فقط سرد بود 

دخترک

تهران (3 آذر )


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 95/9/3:: 8:15 عصر     |     () نظر
 
بازگشت

امروز بعد مدت ها به یاد دخترکم افتادم خیلی دیره می دونم اما اونقدر مشغله داشتم که دخترک کوچولو قصه حالا احساس بزرگی می کنه شاید تو این دوسالی که نبودم قد ده سال شایدم بیشتر بزرگ شدم  می خوام اگه بشه اگه بتونم دخترکم رو تنها نزارم حتی اگه شده با نوشتن خاطرات روزای تکراریم هاهاهاها  اره این بخش از زندگیم هنوز پا برجاست روزای تکراری

بعضی ادما از زندگیم رفتن بعضی ها هستن  بعضی ها ازم دور شدن ولی  هنوز تو دلمن  و بعضی ها دنیا و منو با هم ترک کردن مثل بابا بزرگ :(

 من بزرگ شدم  که درک کنم گاهی زندگی اونجوری که من می خوام پیش نمی ره  شایدم همیشه به خواست من نمی چرخه این چرخه گردون 

 

 تا چی نوشته شده باشه تو تقدیرمون 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 95/5/17:: 5:29 عصر     |     () نظر
 
آدمک

آدمک ! آخر دنیاست بخند

آدمک ! مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک ! خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 93/2/20:: 9:42 عصر     |     () نظر
 
دلم

خیلی وقته دست و دلم به نوشتن نمی ره یعنی دلی ندارم که ازش برای کسی بنویسم همدمم همچنان ساکتِ فقط دل نوشته هام رو تو دل سفید برگه

هاش حفظ می کنه  امروز اینجا نوشتم چون خواستم یکی بیاد و دلداریم بده نگه من هستما،نه نگه من تا تهش باهاتما نه  چون بیزارم از این جملات  نگه خدا

بزرگه چون خودم می دونم ولی جام صبر من قد انتظار خدا بزرگ نیست.

خسته ام خیلی خسته خیلی داغون ؛

نوشتم که فقط یکی بگه این نیز بگذرد و سکوت همدمم رو نداشته باشه یه رنگ باشه مثل سفیدی برگه هاش اماسکوتش رو نداشته باشه. گاهی فقط

گوش شنوا نمی خوای  واسه هوای ابری دلت یکی رو می خوای  که با اینکه گوش شنواست بفهمدت و بدونه ریا و دورویی  فقط بگه غصه نخور میگذره.

 

با وجود روز آفتابی  وهوای روح بخش آخر تابستون دلم گرفته و ابریِ مثل ابریِ پاییز ابری بهار نه ابری پاییز غم انگیز ،خسته ام از همه چی  حتی زندگی 

حتی از لفظ بودن ،حتی از این نفس  نصفه دلم گرفته  بغض رو که تا پشت پنجره چشمام  میاد با پرویی حبسش کردم  از این زندگی تکراری  از این

چشمای همیشه بارونی ،از این  دل تنگ از این دل گرفته  ،خسته ام دلم قهقهه میخواد اما نه قهقهه های هر روزه ام  رو تو ی جمع یه قهقهه از ته ته دل

قهقهه ای که بدونم واقعیه واقعیه  واقعی  دلم دوست  می خواد یه همراه یه هم قدم  نه از اونا که میون  راه پای رفتنشون درد میگیره  کفش پاشونو میزنه

از اونا که حتی با سنگریزه تو کفش هم یه قدم ازت عقب نمی مونن

دلم یه تنوع، یه روزه تازه ،یه روز متفاوت یه خورشید که یه جور دیگه  بتابه یه صبح  که جور دیگه شروع شه  ویه سلام ، یه سلام که جواب داشته باشه  یه

عصر دل انگیز نه غم انگیز  مثل همیشه دلم زندگی می خواد نه مردگی ..!!!!

دلــــــــــــــــــــم ؟؟؟؟!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 92/6/20:: 11:31 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >