ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی
بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
منو به دست من بکش به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست
هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟!
پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
می بینی
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است
کلمات کلیدی:
دلم چه کودکانه بهانه ی تو را میگیرد
اما تو بزرگانه به دل نگیر
فقط بگو:
کودک است نمی فهمد
کلمات کلیدی:
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرف های منو
تو بی وفا بودی ولی اونکه برات میمرد منم
تازنده ام دوست دارم اینه کلام آخرم
من که نتونستم تو رو یه لحظه تنها بذارم
توسردی خاطره های بگم که دوست ندارم
دلم میخاد همین یه بار اشکامو پنهون نکنم
باور کنی تورو میخام غربتو زندونی کنم
بیا م به شهر خاطرات غرق بشم توی نگات
دیونه وار فدات بشم بمیرم من واسه چشات
اما هنوز حوصله مو میره ودست من جداست
ترانه سکوت من تو بغض آخرم رهاست
کاش که می شد فقط یه بار بیای بگی دوست دارم
تو چشم من نگاه کنی بگی که عاشقت منمکلمات کلیدی:
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه بیرحمانه به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تاآسوده
تکه های دل خود را سر هم بند زنم
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است من که به
معجزه عشق ایمان دارم میکشم آخرین دانه کبریتم را
در باد... هر چه باد اباد...!
کلمات کلیدی:
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد
رقیب آزار هافرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت وآن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب مارا به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنها ن عشق او ورزم
کنار بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غو زلوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدار است ورنگ خون نخواهد شد
کلمات کلیدی: